دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم
شیشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كوچكترین تلنگری می شكنددلم می خواهد فریاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم كه عمق دردم را در فریاد منعكس كندفریادی در اوج سكوت كه همیشه برای خودم سر داده امدلم به درد می آید وقتی سر نوشت را به نظاره می نشینم كاش می شد پرواز كنمپروازی بی انتها تا رسیدن به ابدیِّت...................كاش می شد در میان هجوم بی رحمانه درد خودم را پیدا كنمنفرین به بودن وقتی با درد همراه استبغض کهنه ای گلویم را می فشارد به گوشه ای پناه می برم
ای کاش باز هم کسی اشکهایم را نبیند...
خدایا...!
حواســـت هست...؟؟؟
صـــدای هق هق گریـــه هایم...از گلویـــی می آید که تو از رگـــش به مـــن نزدیکتـــری..