رمان انتقام می گیرد
نویسنده رمان : یلدا فلاح کاربر انجمن نودهشتیا
تعداد صفحات : ۴۷۰
خلاصه رمان انتقام میگیرد :
لیلی دانشجوی رشته ی عکاسی و دختری آروم و بی سروصداست که به خاطر شرایط خاص زندگی که داشته و داره منزوی و گوشه گیر شده..
عاشق یکی از هم کلاسیاشه به اسم سیاوش آزادروش و به شدت حس می کنه تو رقابتش برای بدست آوردن قلب این پسر بین دخترهای دیگه بازندست و این وسط همه چیز به تصمیم این پسر بستگی داره…
و زمانی که باید بگذره و همه امیدوارن با گذشتنش بدی ها بره و خوبی ها به جاش بیاد..
اما آیا واقعا همیشه اینطوری میشه ؟ آیا همیشه با گذشتن زمان خوشبختی پیدا میشه…
شاید هم زمان همون چیزی باشه که در نهایت انتقام میگیره
قسمتی از متن رمان :
حامد چراغ ها را خاموش کرد…
هنوز همهمه ی بچه ها که پشت در دو لنگه کمین کرده بودند فروکش نکرده بود ..
الهام جیغ کوتاهی کشید و بلافاصله صدای ارشیا آمد که ببخشید پایت را لگد کردم حواسم نبود..
همه خندیدند .
الهام غرغرکنان گفت : ببین توروخدا واسه تولد یه الف بچه به چه وضعی کشیده شدیم !!
حامد که سعی می کرد خودش را جایی کنار من مخفی کند پچ پچ کنان گفت : خوبه نمردیم و معنیه بچه رو هم فهمیدیم …
دوستان عزیز ازین به بعد با صلاحدید سرکار الهام خانم به جای واژه ی نره غول از واژه ی دلنشین بچه استفاده می کنیم !! آخه خواهر من کی به دومتر قد و چند صد کیلو میگه بچه !!
نیلوفر از جایی نامعلوم اعتراض کرد : کجاش دومتر قد و چند صد کیلو !!؟ بنده خدا سیاوش !!
حامد که دقیقا پشت سرم قرار گرفته بود به شانه ام زد ..
ناشیانه سر برگرداندم و به طرفش …در تاریکی چشمهایش برق شیطنت باری میزد ..
_ کجایی شما مادموازل..؟
_ چی..؟ من..؟ همینجا..!!!
_ همینجا…آخه دورغم بلد نیستی بگی جوجه خانوم !! بگو ببینم کی باعث شده اینجوری بری تو فکر..؟ به جون حامد بدخواه مدخواه داشته باشی…
خندیدم : صبر کن..صبر کن..تند نرو…..دوباره واسه خودت خیال پردازیم نکن ..!
_ اها..حالا اسمش شد خیال پردازی..!! ضربان قلبتو منم دارم میشنوم…!! میگن این همه استرس واسه پیرزنی به سن و سال شما اصن به صلاح نیستا..