loading...
سایت عاشقانه لاو سیب
آخرین ارسال های انجمن
lovesib بازدید : 319 جمعه 20 آذر 1394 نظرات (0)

قسمتی از رمان تسلیت قلب صبورم:

خواهرکم را با کلی اصرار برای برخاستن از خواب و صرف چند لقمه ای از کره عسل چیده شده در سفره؛ راهی پیش دبستانی کرده و خودم را هم همراه با دربستی به مزون لباسِ عروس. دو سالی بود که ان مزون شده بود محل کسب درامد و محل کسب تجربه… صاحبش میانسالی اهل فن بود و سخی در اموختن تجارب دیرینه اش… تجاربی که من تشنه انها بودم. بله، تجربه در دوخت و دوز ان پارچه های سفید و تور های گیپور.. کشیدن طرح های شکیل و چشم نواز.
در یکی از مراکز فنی، دوخت لباس عروس را فراگرفتم و با کمک یکی از دوستان در این مغازه بالا نشین، که با دیزاین فوق العاده اش چشم هر زوج جوانی را خیره به خود می کرد و صد البته باید گفت که کم تر زوجی با دست پر از این مغازه خارج می شد، استخدام شده و حالا با حقوق هر ماهه ام خرج پدر اهل دود و خواهر اهل رویاهای کودکانه اش را می پردازم و صدایم هم در نمی اید.. ناله ام هم فریاد نمی شود… چرا که من عاشق زندگی در جوار خانواده ناقص و عاشق خواهر جان کوچکم بوده. بله خانواده مان ناقص است و تهی از رد و اثر مادر.. بله، من فقط عاشق خواهرم هستم و پدر نا اهلم سهمی در این حباب عاشقانه نداشته و ندارد.
- سلام. خیلی خوش اومدید.
دختر جوان که با دیدن ان تور و پارچه های قیمتی، چشمان رنگی اش وش زد و دست مرد جوان را در مشتش مشت؛ با صدایی زمزمه وار “سلامی” کرده و ژورنالی را تقاضا. :- چه طرحی مد نظرتون هست؟؟!
بدون توجه به پرسش دوستانه ام، ورق به ورق ان کاغذ های روغنی را ورق زد و در اخر با بد سلیقگی تمام، یکی از ان مدل های بسیار ساده را گزینش و داماد بیچاره را در همین اول زندگی با ان قیمت نجومی دل زده و اخمانش را درهم و لبانش را فشرده و من دیگر در کنارشان نماندم تا ببینم ان جر و بحث به تدریج شدت یافته را.
جعبه مداد رنگی را در دست جا به جا و کلید را چرخانده و با قدم هایی بلند و لبی خندان وارد خانه شده و نفس کشیدم هوای گرم اما نا مطبوع ان کاشانه کوچک را. با دیدن مرد خانه، در کنج ترین کنج خانه، در جوار بخاری شعله بالا… با دیدن خاموشی ان جعبه جادویی و نبودن پری در دور و اطراف؛ چهره خسته اما گشاده رویم را با اخمی غلیظ ظلمات بخشیده و پس از سلامی زیر لب و گرفتن جوابی سرخوشانه و از تَن کشیدن لباس های زمستانی؛ خبر گرفتم از دختر شش ساله اش:- پس پری کجاست؟!!.. این چرا خاموشه؟

متاسفانه به دلیل بسته شدن سایت 98تیا لینک دانلود حذف شد!

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت عاشقانه لاوسیب با هدف ارائه بهترین مطالب عاشقانه ، شعر عاشقانه ، رمان عاشقانه ، عکس عاشقانه ، داستان عاشقانه ، دل نوشته عاشقانه ، کلیپ عاشقانه ،اس ام اس عاشقانه و ایجاد محیطی صمیمی و دوستانه در تاریخ 1394/4/2 فعالیت خود را آغاز کرده است. هرگونه انتقاد و پیشنهادی پذیرفته می شود.
ثبت شده در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی کشور
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سایت چطوره؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1112
  • کل نظرات : 337
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 264
  • آی پی امروز : 53
  • آی پی دیروز : 203
  • بازدید امروز : 147
  • باردید دیروز : 463
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,809
  • بازدید ماه : 3,659
  • بازدید سال : 37,441
  • بازدید کلی : 1,976,322