سلام امروز داستان زیبا و عاشقانه شرط عشق رو براتون گذاشتیم. امیدواریم خوشتون بیاد.
داستان عاشقانه شرط عشق:
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد . نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشم خود نالید . بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند . مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. زمان عروسی فرا رسید . زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نا زیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد . ۲۰ سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت مرد عصایش را کناز گذاشت و چشمانش را گشود . همه تعجب کردند و مرد گفت : من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.