loading...
سایت عاشقانه لاو سیب
آخرین ارسال های انجمن
lovesib بازدید : 389 جمعه 11 دی 1394 نظرات (1)

سلام امروز داستان کوتاه و غمگین عاشقانه پسر خوش قیافه رو براتون گذاشتیم


داستان پسر خوش قیافه:

 از همان دوران کودکی که مادرم مدام برایم اسپند دود میکرد فهمیدم پسر خوش قیافه ای هستم که پدر مادرم بعد از داشتن سه دخترچقدر نذر نیاز کردن که من نصیب شان شوم البته پدرم معتقد بود که نباید در کار خدا چون چرا کرد اما سرانجام با به دنیا امدن من هردو به ارزویشان رسیدن بعد از این که پا به دوره راهنمایی گذاشتم تازه متوجه شدم که فرزند یک خانواده ضعیف بودن چه سختی هایی دارد حتی اگر نوجوان خوش قیافه ای باشی
پدر من گارگر ساختمان بود و به قول خودش بعد از سال ها آجر بالا انداختن یک آپارتمان کوچک در جنوب شرق بخرد که تازه نصف ان وام بانکی بود وهرماه باید قسطش را میداد به همین دلیل مادرم به خواهرانم اموخته بود که کمتر خرج کنند اما نمیدانم چرا این را به من نیاموخت یعنی راستش را بخواهید خودم هم دوست داشتم شیک پوش باشم مخوصا که در مدرسه نیز بیشتر د.ستانم پولدار و شیک پوش بودند و کم کم این ارزو در دلم ریشه کرد که دراینده ثروتمند وپولدار شوم
تنها مشکلی که سر راهم قرار داشت این بود که راه ورسم پولدار شدن را بلد نبودم تا این که بعد از گرفتن دیپلم وهنگامی که در یک شرکت مشغول کار شدم یکی از همکارانم راهش را به من یاد داد
-پسرتو با این قیافه ای که داری صاحب پورشه باشی کافی هه که یکی از این دختر های پولدار عاشقت بشه اونوقت نونت تو روغنه!
پیمان که میدانستم در پارتی های هم چنانی شرکت میکنند من را هم به ان مهمانی ها برد وهمان طور خودش  که پیش بینی میکرد
خیلی زود میان دوستانش طرفداران زیادی پیدا کردم  اما چشم من دنبال لیلی بود او راهمان شب اول پیمان معرفی کرد وگفت اشمش لیلی است اما بچه ها بهش میگن ملکه به هیچ کدام از پسرها محل سگ نمیگزاره
بیخودی اسمش را ملکه نگذاشتن یه خونه داره که داخلش زمین تنیس داره و پارکینگش اندازه ی یه خونه است ده مدل ماشین داره و روزی پنج دست لباس عوض میکنه خلاصه اگه بتونی مخ ملکه را بزنی یک دفعه تو هم شدی شاه زاده این طوری بود که من برنامه به دست اوردن لیلی را شروع کردم اما نه مثل بسیاری از جوان هایی که درا مهمانی بودن و برای شنیدن جواب سلام لیلی  بیتابی میکردند چرا که من میدانستم هرقدر این تیپ دختر ها را تحویل نگیری بیشتر تحویلت میگرند
از سوی دیگر برای اینکه در مقایسه با بچه های پولداری که دور وبر لیلی میچرخیدند کم نیارورم و بتونم بیشتر از ان ها توجه اش را جلب کنم تمام حقوق ودر امد ماهیانه او را خرج خودم یکردم خریدن لباس های مارک دار.پوشیدن گران قیمت ترین کفش ها واستفاده از ادکلن و گراوات های مارک دار .....تنها مشکلی که ان روز ها داشتم برخورد ها و نصیحت های پدرم بود که میگفت :نعیم جان این چه زندگی ای است برای خودت درست کردی من هم که فقط به هدف خودم فکر میکردم  یک روز مقابلش ایستادم :
من نمیخواهم مثل شما زندگی فقیرانه ای داشته باشم ؟ این بده؟ از ان روز به بعد پدرم دیگر هیچ نگفت مثل مادرم سه خواهرم تا من تمام تمرکزم را برای رسیدن به لیلی صرف کنم و سر انجام موفق شدم با او دوست شوم . اما اولین چیزی که در او توجهم را جلب کرد شکل حرف زدن ونوع تفکرش بود که اصلا شباهتی به اکثر دخترو پسرهای ان مهمانی ها نداشت
کسانی که خودشان اسمشان را گذاشته بودند :جماعت الکی خوش !
اما رفتارش با من خیلی متفاوت بود برایم احترام قائل بود هرگز شوخی زشت نمیکرد وبر خلاف بقیه پسر ها که تحقیرشان میکرد من را بدون عنوان آقا صدا نمیکرد و.....وهمین شد که حس کردم الان زمانش رسیده که به او پیشنهاد ازدواج دهم که دادم اما او بدون این که جا بخورد خندید و گفت: میدونستم این اتفاق میفته......به حرف هام خوب گوش کن اقا نعیم تو جوان خوبی هستی اما من تو نمیتوانم هیچ وقت باهم ازدواج کنیم هیچ وقت... چون مردی باید با من ازدواج کنه که لااقل دو برابر خانواده من ثروت داشته باشد البته من از تو خوشم میاد ومیتونم تو را سربه گردونم اما جنس تو با همه فرق داره امید وارم دلخور نشی ولی راستش را بخواهی من در مورد تو تحیق کردم میدونم چه پدر با شرفی داری و میدونم مادرت برای کمک به پدرت چه سختی هایی کشیده اما تو از ان ها خبر نداری ...... تو نمیدانی الان پدرت برای اینکهخ جهزیه ی سومین خواهرت را جور کند داره سه شیفت کار میکنه و فقط چهار ساعت میخوابه نه اقا نعیم.....تو حیفی به خاطر من خانواده ات را بگذاری کنار..... بخدا هیج دختر پولداری حاضر نمیشه به خاطر خوش گلی زنت بشه این چیز ها مال فیلم هندی هه.....!ای کاش من هم پدر مادریمثل پدر مادر تو داشتم که با عرق جبین نون در می اوردند نه این که هر دوشون دنبال خوش گذرانی باشند وفقط به من پول بدن که دهنم بسته شه ! این خیلی نامردی هه که تو همهی حقوقت را خرج خودت کنی و پدرت شبگرد محله های ثروتمندا باشه تا بتونه برای خواهرت جهیزیه جور کنه این نامردی را در حق پدرت وظلم را به خودت نکن !
حرف های لیلیاز یک خواب عمیق بیدارم کرد وتازه دارم متوجه میشم تبدیل به چه اشغال میشم ! لیلی سپس ادرسی به من داد و گفت:این ادرس یک بانکیه معاون شعبه اش از اقوام ماست من باهاش صحبت کردم که یک وام قرض الحسنه بهت بده با اقساط کم این طوری جهزیه یخواهرت جور میشه و دیگه لازم نیست پدرت شبگردی کنه.......بگرد سراغ خانواده ات اقا نعیم خواستم حرفی بزنم که او گفت:هیچی نگو فقط دعام کنه*********** 
این روز ها من تبدیل شده ام به شاه زادهی خانواده ام حالا پدرم به من افتخار میکند  خواهرم به خاطر جهیزیه اش نزد فامیل شوهرش احساس سربلندی میکنند مادرم خوش حال است که هرماه حقوقم را در اختیارش قرارمیدهم وپدرم مجبور نیست روزی هیفده هیجده ساعت کار کند...........
وحالا من قهرمان ان ها هستم اما قهرمان واقعی لیلی است......
دختر با معرفتی که جوانمردی را برایم تفسیر کرد   

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط طراحی سایت در تاریخ 1394/10/11 و 15:28 دقیقه ارسال شده است

بسيار عالي بود


کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت عاشقانه لاوسیب با هدف ارائه بهترین مطالب عاشقانه ، شعر عاشقانه ، رمان عاشقانه ، عکس عاشقانه ، داستان عاشقانه ، دل نوشته عاشقانه ، کلیپ عاشقانه ،اس ام اس عاشقانه و ایجاد محیطی صمیمی و دوستانه در تاریخ 1394/4/2 فعالیت خود را آغاز کرده است. هرگونه انتقاد و پیشنهادی پذیرفته می شود.
ثبت شده در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی کشور
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سایت چطوره؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1112
  • کل نظرات : 337
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 264
  • آی پی امروز : 186
  • آی پی دیروز : 210
  • بازدید امروز : 553
  • باردید دیروز : 650
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 553
  • بازدید ماه : 4,715
  • بازدید سال : 38,497
  • بازدید کلی : 1,977,378