بخشی از رمان عاشقانه دلیار:
هنوز اصرار مادرش را به یاد داشت! مبنی بر اینکه میخواست" تنها دخترش دلیار - آنها را در رفتن به مجلس ترحیم یکی از دوستان پدر و چند روزی مسافرت همراهی کند.
اما دلیار سرسختانه مخالفت می کرد و یاداور می شد که خودتان قول داده اید که بعد از کنکور جلوی برنامه ها و تفریحاتم رو نمی گیرید!!! و با یادآوری این قول خانواده اش را بر سر دوراهی می گذاشت....
دانلود نسخه پی دی اف: دانلود