loading...
سایت عاشقانه لاو سیب
آخرین ارسال های انجمن
lovesib بازدید : 933 دوشنبه 12 بهمن 1394 نظرات (0)

نام رمان : رمان در ازای مرگ پدرم

نویسنده : نازنین آقایی و فاطمه زایری

خلاصه ای از رمان در ازای مرگ پدرم:

یه پشتیبان ….یه تکیه گاه ….یه مامن امن ……از دست میره…از دستای دختری میره که سهمش از خانواده فقط یه پدر بود ….پدری که براش پدر بود،مادر بود وقوم و خویش…وبه نوعی تمام دنیاش!

بعد از مرگ پدرش زندگیش دستخوش تغییراتی میشه….یه پدر جدید وارد زندگیش میشه ….پدری که اومده تا جبران کنه…..تا ادای دین کنه….این پدر اون رو وارد زندگی جدیدی میکنه دختر چادری ما با اعتقادات مذهبیش تو این

زندگی جدید،دل از مردی میبره که به اندازه ی ستاره های هفت آسمون خدا دوست دختر داره …دل از مردی میبره که عمق گناهاش بیشتر از عمق خلیج فارسه ..تو این رمان شاهد عاشق شدن یه مرد ناپاک میشیم که اسمش پاکانه و دختری که نشانه پاکی میشه برای این مرد ناپاک …دختری که اسمش آیه ست


قسمتی از رمان در ازای مرگ پدرم:

سرخورد و روی سرامیک اشپزخونه افتادهمه به سمتم نگاه کردن شرمگین گفتم:ببخشیدازدستم سرخورد…نمیدونستم اون بشقاب چندمین ظرفی بودکه تواین یک ماه موندنم توخونه خانواده فرنوش شکسته بودم…ازوقتی که اطرافیانمو شناختم و واژه زندگی رولمس کردم ازتمام خصلت هاوخصوصیاتم راضی بودم وهیچ گله ای نداشتم جز بی دست وپابودنم …خصلتی که همیشه بابتش مسخره ام کردن وهمینطورسرزنش …بعدازمعذرت خواهی بابت خرابکاریم واتمام شست وشوی ظرف هاسریع مقنعه وچادرمشکیم روپوشیدم وازخونه زدم بیرون باید قبل ازهرچیزی کارپیدامیکردم یک ماه خوردن وخوابیدن تنبلم کرده بود باید دیگه یه دستی به سرو وضع زندگی آشفتم میکشیدم …اونقدربه شماره های مختلف اگهی های توروزنامه زنگ زده بودم که کلافه رونیمکت پارک ولوشده بودم بازهم جای شکرش باقی بودپارک خلوت بودوآبروم درامان بود…داشت اشکم درمیومداشکی که همیشه دنبال یه بهانه کوچیک بودتا ابرازوجودکنه یدفعه حرف همیشه باباروبخاطراوردم(توکلت به خداباشه خدابزرگترازاونیه که من وتوفکرمیکنیم)همین یادآوری جمله باباکافی بودبرای قوی شدنم برای اینکه با انرژی دنبال کاربگردم بدون اینکه خودمو ببازم دیگه آفتاب نبودکه میتابید امیدبود واقعا چقدرشگفت انگیزبودخدایی که من ناامیدوکه به دنبال یه کورسوی امید میگشتم درکسری ازثانیه تبدیل به منی کرد که حتی اگه یه دنیا مقابلش بایستن و بر ضدش باشن بازهم قوی ومحکم می ایسته ومبارزه میکنه.نفس عمیقی کشیدم:خدایا به امیدتو…اما تا خواستم دوباره نگاهموبه خط های ریزاگهی بدوزم صدای مردانه ای منوخطاب قرارداد:خانوم خداداد؟
سرموبلندکردم وبه مردی همسن بابا،کت وشلوارپوشیده وکروات زده وکاملامرتب نگاه کردم طبق عادتی که داشتم بادیدن بزرگترازجابرخاستم :سلام خودمم بفرمایین
لبخندی زد:سلام دخترم من پاکزادم نادرپاکزاد دوست قدیمی پدرت
من هم متقابلا لبخند زدم:سلام خوشحالم ازدیدنتون امامن همه دوستای بابارومیشناختم اماشمارو…
-گفتم که دوست قدیمی
-که اینطور
-دخترم دنبال کارمیگردی؟درسته؟
-بعله اماشما ازکجا…
-خب من مدتی هست که دنبالت میگردم پدرت قبل مرگ توروبه من سپردمنم دین بزرگی به پدرت دارم اومدم که دینمو اداکنم
متعجب نگاهش کردم که گفت:من به منشی نیازدارم وکی بهترازتوکه هم تحصیل کرده ای هم دختراون خدابیامرز
-ممنون امادلم نمیخوادجایگاهی روداشته باشم که باپارتی بدست اومده باشه
نگاه عمیقی بهم انداخت :تودخترخیلی خوبی هستی وهمینطورمنطقی وعاقل امادخترم این پارتی نیست این کمکه وفکرکنم توهم به این کمک نیازداشته باشی

حجم رمان : ۴.۲۱ مگابایت پی دی اف , ۲.۱۵ مگابایت نسخه ی اندروید

 

دانلود نسخه پی دی اف رمان

دانلود نسخه آندروید رمان

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت عاشقانه لاوسیب با هدف ارائه بهترین مطالب عاشقانه ، شعر عاشقانه ، رمان عاشقانه ، عکس عاشقانه ، داستان عاشقانه ، دل نوشته عاشقانه ، کلیپ عاشقانه ،اس ام اس عاشقانه و ایجاد محیطی صمیمی و دوستانه در تاریخ 1394/4/2 فعالیت خود را آغاز کرده است. هرگونه انتقاد و پیشنهادی پذیرفته می شود.
ثبت شده در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی کشور
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سایت چطوره؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1112
  • کل نظرات : 337
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 264
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 210
  • بازدید امروز : 76
  • باردید دیروز : 650
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 76
  • بازدید ماه : 4,238
  • بازدید سال : 38,020
  • بازدید کلی : 1,976,901