دانلود رمان حس پایدار
رمان حس پایدار برای کامپیوتر و موبایل
Hese Paydar
قسمتی از رمان حس پایدار:
-دینگ دینگ دینگ.
با نگاهی به اطراف با صدای بلندتری ادامه دادم.
-به یک کارگر ساده جهت همراهی در رفتن به انباری نیازمندیم… به یک کارگر ساده جهت همراهی در رفتن به انباری نیازمندیم.
رضا، نزدیک و حین زدن ضربه ای به بازوی راستم، خم شد تا بهتر صورتم رو ببینه.
-تو واقعا داری فارغ التحصیل می شی؟
پوزخندی زد.
-ببین تورو خدا توی یه جمله ی ساده چندتا “به” و “در” استفاده کردی.
همیشه همینطور بودیم.بحث هامون از چیزهای مسخره و بی ربط شروع می شد.گاهی که زیادی حوصله داشتم، ادامه پیدا می کرد.اما خیلی اوقات هم خیلی زود تموم می شد…
با دقت به صورتش که ته ریش کمرنگی، تیره تر و مردونه ترش کرده بود خیره شدم.
-دقت کردی واج آرایی “ت” رفتی؟
روی نوک بینی نسبتا بزرگش دستی کشید.
-واج آرایی؟
چینی به بینی داد.
-منظورت همونیه که …
وسط حرفش پریدم.
-یعنی یه حرفو چندبار تکرار کردی جوری که توی جملت، لمس شد.
ابرویی بالا فرستاد.
-همش چهار تا “ت” بود.
با کج کردن دهن و ریز کردن چشم ها به نیم رخ ایستادم.
-حالا هرچی، بی خیال.میای بریم انباری می خوام کتابای اضافمو بذارم اونجا؟
متاسفانه به دلیل بسته شدن سایت 98تیا لینک دانلود حذف شد!