loading...
سایت عاشقانه لاو سیب
آخرین ارسال های انجمن
lovesib بازدید : 335 سه شنبه 28 مهر 1394 نظرات (0)

دانلود رمان تشویش

رمان تشویش برای کامپیوتر و موبایل

رمان تشویش

Tashvish

قسمتی از رمان تشویش:

از دنیای خواب, مکانی که روح ها به هم برمی خوردند, آرام بیرون آمدم و صدای زنگ ساعتم چکش وار روی سرم کوبیده می شد. چه لذت بخش است وقتی با چنین صدای اعصاب خورد کنی بیدار می شوی و یادت میوفتد که هنوز زنده ای!
دست بی رمقم را به طرف ساعتم دراز می کنم و آن صدای آزاردهنده را قطع می کنم و دوباره سرم را روی بالش گرم و نرمم می گذارم. در این جهان بی در و پیکر هیچ کس منتظر من نیست که اگر چند دقیقه بیشتر بخوابم کارش لنگ بماند. یادم نمی آید که چه کسی این جمله را به من گفت: لذتی که در چند دقیقه خواب بیشتر است, در ساعت ها خوابیدن نیست!
هر که بود, عین حقیقت را گفته است.
اما این چند دقیقه نه تنها از خواب آلودگی کم نمی کند, بلکه خسته و آشفته تر هم می کند.
اما چاره چیست؟
این نیروی جاذبه ی تخت خواب گرم در روزی سرد است و کاری هم نمی توان کرد!
درگیر همین افکار بودم که آن چند دقیقه هم گذشت. دیگر حوصله ی تمرکز و بازگشت به دنیای خواب را نداشتم. دستانم را در هم قلاب کردم و محکم به طرف بالا کشیدم تا صدای ترق و تروق استخوان ها یا بهتر است بگویم فرار خستگی از تن کوفته ام را بشنوم.
بعد روی تخت نشستم و در حالی که خمیازه می کشیدم, چشمانی که حتم دارم به رنگ قرمز در آمده اند را مالیدم تا خواب از آن ها دور شود. نور خورشید از پنجره به داخل اتاق آمده بود و … نور خورشید؟!
نگاهم به سرعت چرخید و روی جانماز تا شده ام ثابت ماند. دوباره و هزار باره نمازم قضا شده بود. خستگی را بهانه نمی کنم چون عذر بدتر از گناه است.
کلافه بودم, کلافه تر شدم. این هم از همین اول یک صبح سرد و پاییزی!
به قول معروف:” سالی که نکوست, از بهارش پیداست!”
تلوتلو خوران به طرف دستشویی رفتم و آبی به سر و صورت پریشانم زدم تا اثر خستگی که در تلاشم بهانه اش نکنم, از وجودم دور شود. گرسنه بودم. درست به یاد ندارم اما به گمانم دیشب شام هم نخورده بودم. اصلا دیشب کاری به غیر از رفتن به تخت خواب کرده بودم؟ یادم نمی آید. خستگی…نه بهانه اش نمی کنم!
به آشپزخانه رفتم و مطابق عادت اول چای ساز را روشن کردم و بیسکوئیت را از کابینت درآوردم. حوصله ی گرم کردن نان و لقمه گرفتن را هم نداشتم. همان طور که منتظر بودم چای دم بکشد, متوجه چراغ چشمک زن دستگاه تلفن شدم که روی کابینت بود. یعنی سفارشات مادر از همین اول صبحی شروع شده است؟!

متاسفانه به دلیل بسته شدن سایت 98تیا لینک دانلود حذف شد!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت عاشقانه لاوسیب با هدف ارائه بهترین مطالب عاشقانه ، شعر عاشقانه ، رمان عاشقانه ، عکس عاشقانه ، داستان عاشقانه ، دل نوشته عاشقانه ، کلیپ عاشقانه ،اس ام اس عاشقانه و ایجاد محیطی صمیمی و دوستانه در تاریخ 1394/4/2 فعالیت خود را آغاز کرده است. هرگونه انتقاد و پیشنهادی پذیرفته می شود.
ثبت شده در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی کشور
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سایت چطوره؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1112
  • کل نظرات : 337
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 264
  • آی پی امروز : 37
  • آی پی دیروز : 210
  • بازدید امروز : 171
  • باردید دیروز : 650
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 171
  • بازدید ماه : 4,333
  • بازدید سال : 38,115
  • بازدید کلی : 1,976,996