دانلود رمان وحشت با ارواح
رمان وحشت با ارواح برای کامپیوتر و موبایل
Vahshat Ba Arvah
بخشی از رمان وحشت با ارواح:
من رویا قصددارم امروز داستانی را برایتان تعریف کنم که هنوز هم با یادآوری آن مو بر تنم سیخ می شود. داستان از یک شب گرم تابستانی شروع می شود. شبی که حدوداً یک ماه از نقل مکان ما(من،مامان مینو و رایان داداشم)به این خانه باغ که در یکی از دنج ترین وخوش آب و هوا ترین مناطق حومه شهر قرار داشت می گذشت. منطقه ای که خانه ما در آن قرار داشت اکثرش را ویلا ها و باغ ها تشکیل داده بود. منطقه ای که علی رغم دنج بودن بسیار کم رفت آمد بود و دلیل این رفت آمد کم نیز اتفاقاتی بود که در طی دوسال گذشته رخ داده بود که یکی از مهم ترین این اتفاقات گمشدن مرموز چند دختر و زن جوان(که یکی از گمشدگان همسر مهندس امیری –صاحب سابق خانه باغ ما- )در این منطقه بود. گمشدگانی که تا آن روزکوچکترین نشانی از آنها به دست نیامده بود و همین موضوع باعث اجتناب مردم از این منطقه شده بود. خانه باغ ما دارای یک باغ بزرگ که انواع درختان سربه فلک کشیده در آن کاشته شده بود و یک ساختمان به سبک معماری قدیم و البته کمی ترسناک و عجیب(که دلیلش را در طول داستان برایتان میگویم) خانه باغ ما را تشکیل می داد. من با وجود گذشت یک هفته از اقامت مان در آنخانه به محض تاریک شدن هوا من دچار ترسی عجیب می شدم آن شب هم برای کم کردن ترسم خودم را خواندن رمانی که به تازگی از اینترنت دانلود کرده بوده سرگرم کرده بودم. ساعت نزدیک ده شب بود که صدای ماشینی را از داخل باغ شنیدم کمی ترسم کم شد. کمی بعدصدای باز شد در سالن را شنیدم و بلافاصله صدای مامان مینو را که اسمم را صدا میکرد.
-رویا رویا؟
از جایم بلندشدم و به سمت در ورودی خانه رفتم. مادرم با دیدن من با تعجب به من نگاه کرد.
-چیزی شده مامان؟
-تو اینجایی؟پس چرا در زیر زمین رو باز کردی؟
-زیر زمین؟ من اونجا چیکار دارم؟
مادرم سری تکان داد و از ساختمان خارج شد و کمی بعد برگشت.
-تو چرا هنوزبیداری؟
-خوابم نبرد.چقدر دیر اومدین مامان؟
-موندم بیمارستان کارام رو سر و سامون بدم که این یه هفته که نیستم مشکلی پیش نیاد.
سری تکان دادم.
-فردا میرید؟چه قدر زود.
-آره.
-حالا چقدرطول می کشه؟
-نمی دونم اما احتمالاً یکی،دو هفته رو طول می کشه.
متاسفانه به دلیل بسته شدن سایت 98تیا لینک دانلود حذف شد!