دانلود رمان آخرین شعله شمع
رمان آخرین شعله شمع برای کامپیوتر و موبایل
Akharin Shoeeleye Shamee
قسمتی از رمان آخرین شعله شمع:
راهی ام کن
-مرخصی شما….بلند شو دیگه….انگار دلت نمیاد بری!
-مرخص؟؟
پرده اتاق را کنار زد و نور با تمام حجم بی وزنش، توی اتاق کوچک اما شیک و خصوصی ام چنبره زد.
چشمهامو کمی باز و بسته کردم هنوز تاب این روشنایی ناگهانی رو نداشت…باید عادت می کرد ..کم کم و نرم نرم…درست مثل خودم که باید عادت می کردم نرم نرم و کم کم…
-فکر می کردم باید چند روز تحت نظر باشم طور خاصی نگاهم کرد.
سر جایم نیم خیز شدم. نگاهش هنوز با همون نامهربونی روی تنم می چرخید.
-درد دارم یه کم..
حس کردم پوزخندی روی چشمهاش نشست اما هنوز به لبش نرسیده بود که ویبره پیجرش حواسشو پرت کرد و چند ثانیه نگاه سردشو ازم دور کرد.
-بلند شو..بلند شو کم ناز کن…دردت طبیعیه…ناسلامتی یه عمل سخت داشتی ولی نترس خوب میشی..چشمت هم دنبال مسکن نباشه که هیچ خوب نیست بهش عادت کنی.
عادت! چه کلمه آشنایی! ولی باید عادت می کردم…
-میشه کمکم کنید بلند شم؟
با بی میلی به سمتم اومد…نگاهم زوم اون تیله های نامهربون توی صورتش بود…انگار دنبال حرفهایی می گشتم که خودمو مستحقش می دونستم..پیش پیش ، پیِ سرزنش اطرافیان بودم. شاید به همین خاطر همه حرکاتش به نظرم ملامت بود و شماتت..حتی رنگ روشن چشمهاش هم انگار از آتش نفرت درونش تلولو گرفته بود!
متاسفانه به دلیل بسته شدن سایت 98تیا لینک دانلود حذف شد!