loading...
سایت عاشقانه لاو سیب
آخرین ارسال های انجمن
lovesib بازدید : 219 دوشنبه 26 بهمن 1394 نظرات (0)

داستان عاشقانه و جالب به خدا توکل کن

 

واسه خرید پارچه به یکی از خیابان ها رفته بودم که متوجه حضور پسری پشت سرم شدم شدم هر چند دقیقه ای متلکی می گفت اهمیت ندادم

کنجکاو شدم ببینم چی می گه: خانم من می خوام برم دفتر دارا و سارا بخرم شما هم می خوایند

منم به عقب بر گشتم  و گفتم : نامرده اون که نخره یه دفتر دارا و سارا به 3 سال دوستی ما منجر شد

خیلی وابسته هم بودیم از عشق و مهر و محبت برای هم کم نمی گذاشتیم همه به این عشق و وابستگی ما حسادت می کردند

دیگه طاقت جدا شدن از هم را نداشتیم دیگه ملاقات های توی خیابون و صحبت های تلفنی برایمان کافی نبودمن و کاوه تصمیم گرفتیم با خونواده هامون در میان بذاریم و همین طور هم شد من به مامانم گفتم ولی به بابام چیزی نگفتم اونم همین طور.

با وجودی که مامانش راضی نبود به اصرار کاوه با عمه اش به خونه ی ما اومدند از همون اول سر ناسازگاری گذاشتن!

مامانش گفت: پسر من هنوز سربازی نرفته عمه: پسر ما هیچی از خودش نداره ، شغل درست و حسابی هم نداره خلاصه خیلی بد صحبت کردن.

بابابم از رفتارشون بدش اومد و با عصبانیت گفت: شما که پسرتون نه سربازی رفته نه کار درستی داره و نه سرمای به چه حقی پاتونُ تو خونه ی من گذاشتین؟! بفرمایین بیرون!

تمام زحمات من و کاوه به هدر رفت هر روز کارمون گریه و زاری بود اون خیلی دل نازک و حساس بود.

ولی منصرف نشدیم چند ماه بعد دفترچه خدمت گرفت و به سربازی رفت و هم زمان کار هم می کرد .

تا یه روز مادر محترمش به مامانم زنگ زد و هرچی خواست گفت دست از سر پسر من بردارید ما آبرو داریم

شما واسه ما آبرو نذاشتین ................

مامانم هم که اوضاع رو اینجوری دید خودش منصرف شد که هیچ در صدد منصرف کردن من بر اومد سه ساله و نیم از دوستی مون میگذره من دیگه کلاً نا امید شدم
 
آخه مامانش همه جوره سنگ جلو پامون می انداخت. همه ازمون خواستن که جدا شیم ولی ما خیلی تلاش کرده بودیم که به هم برسیم ، خیلی سختی کشیده بودیم.

به خدا توکل کردم آخه فقط از دست اون بر می یومد خدا خیلی دوسم داشت که قبل از اینکه اشباه جبران ناپذیری انجام بدم کمکم کرد.

آره! با یکی از خواستگارام ازدواج کردم ، حالا همه چیز دارم ؛ عزت ، احترام ، یه خونواده خوب و از همه مهمتر یه همسر خوب که عاشقمه.

الان 8 ماهه که نامزدیم و دو ماه دیگه می ریم سر زندگیمون. اینو همیشه یادت باشه : تو نمی تونی سرنوشتتو عوض کنی

به خدا توکل کن

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت عاشقانه لاوسیب با هدف ارائه بهترین مطالب عاشقانه ، شعر عاشقانه ، رمان عاشقانه ، عکس عاشقانه ، داستان عاشقانه ، دل نوشته عاشقانه ، کلیپ عاشقانه ،اس ام اس عاشقانه و ایجاد محیطی صمیمی و دوستانه در تاریخ 1394/4/2 فعالیت خود را آغاز کرده است. هرگونه انتقاد و پیشنهادی پذیرفته می شود.
ثبت شده در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی کشور
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سایت چطوره؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1112
  • کل نظرات : 337
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 264
  • آی پی امروز : 207
  • آی پی دیروز : 203
  • بازدید امروز : 583
  • باردید دیروز : 463
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 2,245
  • بازدید ماه : 4,095
  • بازدید سال : 37,877
  • بازدید کلی : 1,976,758