loading...
سایت عاشقانه لاو سیب
آخرین ارسال های انجمن
lovesib بازدید : 258 دوشنبه 05 بهمن 1394 نظرات (1)

داستان زیبا و عاشقانه و احساسی یک عشق

داستان زیبا و عاشقانه یک عشق:

مثلا یک روز بعد تعطیلات که از مسافرت اومدیم صبح تو خواب بمونی من بیدار شده باشم اما دلم نیاد تورو بیدار کنم بعد وقتی دارم صبحانه حاضر می کنم بیدار بشی و ساعت را ببینی و غر بزنی، دعوام کنی که چرا بیدارت نکردم

 بعد من بگم خوب دلم نیومد خیلی خسته بودی تو بری حاضر بشی من برات لقمه درست کنم که وقتی داری میری سرکار توی راه بخوری اما تو دستمو پس بزنی و و با صدای بلند بگی نمی خوام دیرم شده در رو بکوبی به هم…

 من هم با صدای در بغضم بشکنه, گریه کنم اصلا هی توی کاناپه بشینم گریه کنم ناهار هم نخورم تو هم مثل هر روز زنگ نزنی حالم را بپرسی، منم زنگ نزنم منم لج کنم با خودم بلند بلند حرف بزنم، الکی خط و نشون بکشم بعد بلند شم سبزی پلو بدون ماهی درست کنم

 اصلا لج تر می کنم کوکو سبزی هم درست می کنم وقتی در می زنی در رو باز کنم و زود برم تو اتاق تو صدام کنی…خانومم کجایی؟

 منم با خودم کلنجار برم که بیام برات چایی بیارم مثل هرشب یا نه! بعد با خودم می گم بذار ادب بشه میام که میز رو بچینم یه سلام آروم میدم تو برام یه شاخه گل سرخ گرفتی بگی ببخشید سرت داد زدم

دیرم شده بود منم بگم مهم نیست بیا شام بخوریم تو هم با ذوق بگی وایییییی ماهی! بوی سبزی پلو میاد؟ کاش سبزی پلو درست نمی کردی بگم حالا برو دستاتو بشور بیا بعد شاخه گلم رو هم بذارم روی میز با ذوق بیای سر میز تو با تعجب بگی ماهی کجاس؟

 من بگم ماهی! من گفتم ماهی داریم؟ تو بگی بوی سبزی پلو میاد خوب با ماهی هست بعد منم با یه لبخند بگم: برات کوکو سبزی بیارم؟ عصبانی بشی بگی می دونی من سبزی که پخته شده دوست ندارم گرسنه از سرکار اومدم به من سبزی پلو میدی؟ از اون بدتر با کوکو سبزی؟

منم بگم جای تشکرت هست کلی زحمت کشیدم تو بگی اون از صبح که بیدارم نکردی ظهر هم زنگ نزدی اینم از شام بعد بری تو اتاق شام خودم را کنار بذارم بقیه را بدم همسایه تند تند شام بخورم کارامو کنم تو هم کتاب بخونی بعد من هیچی برات نیارم نه میوه، نه چای خودت بری بیاری بعد من برم بخوابم تو هم میوه بخوری بعد نصفه شب منو بیدار کنی بگی عزیزم شام کجاست؟

بگم خونه همسایه، چطور؟ بگی یعنی چی من گرسنمه! بگم می خواستی بخوری! دیدم نمی خوری منم که همش رو نمی خوردم یه بشقاب گذاشتم برای همسایه!!! 

الان هم یا خوردن با داخل یخچال همسایه هست با اخم بگی تخم مرغ داریم؟ بگم نه برای کوکو مصرف کردم فردا زود بیا بریم خرید، هیچی نداریم مسافرت بودیم خوب چیزی نمونده تو هم بگی من الان گرسنمه منم بگم می خواستی شام بخوری! شام نخوری دیگه شام نیست!

حالا برو نون و پنیر بخور تو هم آروم بری یه چیزی بخوری صبح زود بیدار شی میز رو بچینی من رو هم بیدار کنی وقتی داری میری بگی لطفا شام قیمه درست کن!

منم بگم باشه شما زود بیا بریم خرید بگی باشه من دیشب خیلی گرسنه بودم من بگم دیگه اول صبح داد نزنی، غر نزنیا شام هم می خوری بهانه نمی گیری وگرنه بشقاب سبز می ذارم جلوت!!! تو بگی نه قربونت برم اصلا هر چی تو بگی بعد با لبخند بری سرکار

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط hadise در تاریخ 1394/11/07 و 15:33 دقیقه ارسال شده است

ممنون قشنگ بود


کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت عاشقانه لاوسیب با هدف ارائه بهترین مطالب عاشقانه ، شعر عاشقانه ، رمان عاشقانه ، عکس عاشقانه ، داستان عاشقانه ، دل نوشته عاشقانه ، کلیپ عاشقانه ،اس ام اس عاشقانه و ایجاد محیطی صمیمی و دوستانه در تاریخ 1394/4/2 فعالیت خود را آغاز کرده است. هرگونه انتقاد و پیشنهادی پذیرفته می شود.
ثبت شده در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی کشور
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سایت چطوره؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1112
  • کل نظرات : 337
  • افراد آنلاین : 42
  • تعداد اعضا : 264
  • آی پی امروز : 141
  • آی پی دیروز : 76
  • بازدید امروز : 169
  • باردید دیروز : 122
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 777
  • بازدید ماه : 777
  • بازدید سال : 50,484
  • بازدید کلی : 1,989,365