loading...
سایت عاشقانه لاو سیب
آخرین ارسال های انجمن
lovesib بازدید : 193 دوشنبه 05 مرداد 1394 نظرات (0)

یک روز واساده بودم منتظر تاکسی هی می گفتم میدون ونک!! بعد 2و3 بار دیدم بهم بد نگاه می کنن!! دو رو برم رو که نگاه کردم و یکم به چیزی که گفتم دقت کردم فهمیدم واسادم میدون ونک می گم ونک

♠ ♠ ♠ ♠ ♠ ♠

اعتراف میکنم بچه که بودم یه روز تومدرسه یکی از دوستام (خدا بگم چیکارش کنه)،بهم گفت هرکی توخونشون پاسور(ورق) داشته باشه و پاسوربازی کنن،باباشو میگیرن اعدام میکنن! ماهم که ازترس مرده بودیم تا رسیدیم خونه پاسورامونو سربه نیس کردیم و به خیالمون جون بابامونو نجات دادیم. تازه بعداز اونم تایه مدت توکوچه خیابون،خونه فامیلا،دوست،آشنا خلاصه هرجا پاسور میدیدیم سربه نیس میکردیم و جون آدمارو نجات میدادیم…

♠ ♠ ♠ ♠ ♠ ♠

اعتراف می کنم سوم دبیرستان بودم امتحان شیمی داشتم نخونده بودم بعد از امتحان تو شلوغی برگمو گذاشتم تو کیفم هفته ی بعد دبیرمون کلی معذرت خواست گفت برگه ی شمارو گم کردم پیدا میکنم میارم

♠ ♠ ♠ ♠ ♠ ♠

کلاس اول دبستان بودم سر درس "ص" وقتی داشتم مشقاشو مینوشتم به ذهنم رسید ما تو زبان عامیانه میگیمبارون اما کتابیش میشه باران پس صابون هم لابد صابانِ اصلش!!! از این نبوغ خودم خرکیف شدم همه مشقامو نوشتم صابان!!! فرداش معلممون به شدت نبوغمو برد زیر سوال

♠ ♠ ♠ ♠ ♠ ♠

اعتراف میکنم یه بار با چند تا از بچه ها قرار گذاشتیم بریم دم در کلاس یکی از بچه ها اذیتش کنیم،واسه همین یه لقمه جور کردیم رفتیم در کلاسشون،(حالا تصور کنید تو کلاس پر دختر) رفتیم در زدیم گفتیم ببخشید استاد ،آقای فلانی تو این کلاسن؟؟؟استاده گفت بله ایشون ته کلاس هستند، ما هم گفتیم شرمنده مامانشون اومده بود دم دانشگاه گفت این لقمرو بدیم بهش ،غذا نخورده،یعنی میتونم بگم کلاس ترکید

♠ ♠ ♠ ♠ ♠ ♠

چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باقچه و سیگار خاموش موند تو دستم

♠ ♠ ♠ ♠ ♠ ♠

وقتی بچه بودم رفتم به اطلاعات مجتمع خریده الکی اسم خودمو گفتم پیج کنه بعد با صدای دلنشینش اسمم تو مجتع پخش شد از خوشحالی قند تو دلم آب شده بود انگار بهم تی تاب داده بودن

♠ ♠ ♠ ♠ ♠ ♠

اعتراف می کنم کوچیک که بودم تو سالن خونمون وقتی کسی نبود عینهو دیوونه ها شروع می کردم به رقصیدن… بعد یهویی یادم میو مد که خدا داره نگاه می کنه! خجالت می کشیدم می رفتم یه گوشه می نشستم!

♠ ♠ ♠ ♠ ♠ ♠

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم کارتون فوتبالیستها رو نشون میداد،منم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای تو کارتون بودم، میرفتم لباسمو عوض میکردم ،یه لباس خشگلو شیک میپوشیدم، که وقتی تو تو دوربین نگاه میکنن،منو ببینن عاشقم بشن

♠ ♠ ♠ ♠ ♠ ♠

اعتراف میکنم یه بار اتو کشیدن موهام یکساعت طول کشید چون موهام بلند بودن ، بعد از کلی کیف کردن واحساس رضایت، نگاه کردم دیدم اتو موم خاموشه

♠ ♠ ♠ ♠ ♠ ♠

اعتراف می کنم اعتیادم به خوردن سرلاک از بچگیم تا 3سال پیش یعنی 26 سالگیم ادامه داشت . وقتی از سر کاربا کت و شلوار و ریش پرفسوری می رفتم داروخانه برای خرید سرلاک و یارو می پرسید کوچولوتون چند وقتشه احساس حماقت خاصی بهم دست می داد

♠ ♠ ♠ ♠ ♠ ♠

اعتراف می کنم واسه مصاحبه ی دانشگاه رفته بودم ، یارو گفت اصول دین رو بگو منم شرو کردم به خوندن : اصول دین پنج بود دانستنش گنج بود …

♠ ♠ ♠ ♠ ♠ ♠

اعتراف می کنم سال اول دانشگاه شدیدا به یکی از دخترها علاقه مند شده بودم و روم نمیشد بهش بگم ،همیشه آرزو می کردم بهش ماشین بزنه دم دانشگاه و من ببرمش بیمارستان و نجاتش بدم بلکه عاشقم شه!!

 

امیدواریم مورد پسندتان باشد.

باما باشیدقلب

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت عاشقانه لاوسیب با هدف ارائه بهترین مطالب عاشقانه ، شعر عاشقانه ، رمان عاشقانه ، عکس عاشقانه ، داستان عاشقانه ، دل نوشته عاشقانه ، کلیپ عاشقانه ،اس ام اس عاشقانه و ایجاد محیطی صمیمی و دوستانه در تاریخ 1394/4/2 فعالیت خود را آغاز کرده است. هرگونه انتقاد و پیشنهادی پذیرفته می شود.
ثبت شده در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی کشور
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سایت چطوره؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1112
  • کل نظرات : 337
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 264
  • آی پی امروز : 33
  • آی پی دیروز : 210
  • بازدید امروز : 145
  • باردید دیروز : 650
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 145
  • بازدید ماه : 4,307
  • بازدید سال : 38,089
  • بازدید کلی : 1,976,970