داستان غمگین و گریه دار چراغونی سیاه
دختر: سلام.خوبی؟
پسر: میشه صدا عشقمو بـــشنوم و بد باشم؟ خعلییی خوبم…تو چطــوری؟
دختر: منــم خوبم…ببــین من دارم از زندگیــت میرم بیرون واسه همیشــه….
پسر: سرکــارم گذاشتی باز؟ جون عشقت اذیتــم نکن….سرکارم،خیلی هم خستم…
دختر: جـــدی میگم.
بقیه داستان در ادامه مطلب..