رمان دوراهی عشق و هوس قسمت هفتم
نفهمیدم چه جوری خوابم برد . خواب بدی دیدم که باعث شد از خواب بپرم . نگاهی به ساعت انداختم . همش نیم ساعت خوابیده بودم و یه همچین خوابی دیدم . سرم و گذاشتم رو بالش و سعی کردم دوباره بخوابم که بازم ادامه ی اون خواب مسخره رو دیدم . جالب اینه که وقتی هم بیدار می شدم دیگه هیچی از اون خواب یادم نمیومد ولی تا دوباره می خوابیدم ادامشو می دیدم . تا صبح نیم ساعت به نیم ساعت بلند می شدم و نگاهی به ساعت می نداختم . ساعت نزدیکای 5 بود چشمام سنگین شد و اروم اروم خوابم برد .
صبح با صدای در از خواب بیدار شدم . شاهین بود .
رها درو باز کن می خوام لباسام بردارم .
جوابی بهش ندادم .
بقیه رمان در ادامه مطلب..